زندگی پر از عشق من و همسرمزندگی پر از عشق من و همسرم، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره
مژانمژان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

برای فرشته ام

بر سر دو راهی...

1393/2/8 16:41
نویسنده : مژده
536 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی قشنگم خوبی مامانی؟ اون بالا بالاها خوش میگذره ما که این پایین زیاد حالمون خوب نیست سال پیش 4 اسفند ماه آقاجونم پر کشید از این دنیای فانی و رفت روز یکشنبه بود صبح رفتم دانشگاه کلاسم ساعت 1شروع میشد ولی من واسه اینکه میخواستم برم یه سر خونه آقا جونم ,کلاس ساعت 10 صبح و رفتم  و از اونجا رفتم خونه لباسمو عوض کردم و حدود ساعت 1 ظهر رسیدم اون موقع آقاجون رو تختش خوابیده بود در واقع ما فکر میکردیم خوابه ولی ...هون موقع ها بود که مثل یه فرشته پاک و معصوم بدون هیچ صدایی تموم کرده بود به مامانم گفتم آقاجون خوابه؟ گفت آره منم دم در اتاق وایسادم دیگه نرفتم بالا سرش که به خیاله خودم بیدار نشه 1ساعتی گذشت دایی رضا و دایی حمیدمم اومدن  من داشتم پای گاز کوکو سیب زمینی واسه ناهار سرخ میکردم  که دیدم صدای مامانم بلند شده میگه هرچی آقاجونو صدا میکنم جواب نمیده زنگ زدیم اورژانس که اومد گفت 2یا 3 ساعتی هست که تموم کرده ......خیلی روز سختی بود بابابزرگم یه فرشته بود بزرگ فامیل بود همیشه به باباییت میگفتم هر وقت بچه دار بشم میخوام بدمش آقاجونم تو گوشش اذان بگه آخه آقاجونم  سید هم بود عزیزم نمیخواستم تو وبلاگت از اتفاقات بده روزگار بنویسم ولی حساب آقاجونم فرق میکرد.علت تاخییر دو سه ماه ای هم که داشتم همین بود آخه اصلا دل و دماغ نداشتم دیگه اینکه شب عیدی با خواهرم رفتم صادقیه اونجا یه پالتو قرمز خوشگل دیدیم دیگه طاقت نیاوردیم خریدیمش نمیدونی چه قدر نازه مامانم میگفت حالا از کجا معلوم دختر باشه منم گفتم بالاخره از 3تا بچه ای که قراره بیاد یکیش دختر میشه دیگه .... با بابا جوادتم جدیدا چند روز یه بار باهم قهر چند ساعته یا به ندرت چند روزه میکنیم مقصرم جفتمونیم راستش دیگه کمکم داره نبودت تو زندگیمون احساس میشه به نظرم  دیگه از دی ماه شاید شروع به دعوتت کنیم علت اینم که از دی میگم واسه اینکه دوست دارم مهر ماهی باشی البته هر ماهی باشی بازم دوست دارما..... 4 اردیبهشتم وقت دکتر زنان گرفتم هم واسه چکا پ هم اینکه اگه مشکلی بود خدایی نکرده تا اون موقع حل بشه تا اون موقع هم ان شااله رفتیم خونه خودمون و جا مونم باز شده  ولی خب هنوز 3ترم درسم مونده ولی مامانم میگه من کمکت میکنم میام نگه میدارم نینی تو آخه چه کاریه من هم خودمو هم مامانمو هم یه بچه طفل معصوم و اسیر کلاسام کنم پیش خودم میگم 1سال دیگه هم صبر کنم که درسم تموم شه ازطرفی ام باباییت 33سالشه هنوز بچه نداره منم که میخوام 3تا بچه بیارم باید زودتر اولی رو بیارم که واسه بعدی ها هم وقت بشه حالانمیدونم دوستان به نظرتون من چی کار کنم؟

پسندها (2)

نظرات (5)

سمیرا
28 فروردین 93 16:59
سلام خدارحمتشون کنه...إن شاءالله مهمان سفره ی حضرت زهراباشن... إن شاءالله توموقعی که صلاح خداونده بارداربشی عزیزم خوشم اومد که تصمیم جدی برای 3تا داری,منم گفتم إن شاءالله5تابیارن اگه صلاح خدا باشه... ببخشید اول آشنائی چقدر حرف زدم اگه به منم سربزنی خوشحال میشم
مژده
پاسخ
سلام سمیرا خانوم خدا رفتگان شما هم رحمت کنهعزیزم خیلی ام قشنگ حرف زدی ممنون از دعای خیرت
مامان نی نی
30 فروردین 93 15:14
سلام عزیزم به نظر منم یکم سختت میشه گلم با درسو دانشگاه ولی هر چه زودتر بیاری بهتره چون هیچ حسابو کتابی نداره که کی بچه دار میشی که ایشاله شما زیاد منتظر نمونی عزیزم
مژده
پاسخ
ممنونم از راهنماییت مامان نینی مهربون
سمیرا
1 اردیبهشت 93 9:38
عزیزم خصوصی
مامانی
1 اردیبهشت 93 9:45
عزیزم اولا اگه به امید خدا شما باردار بشی تا بچه بیاد شما دو ترم رو گذروندی بعدشم خداوند پدر بزرگتون رو بیامرزه و رحمتشون کنه پس نگران نباش همه چی بسپار دست خودش
مژده
پاسخ
مرسی عزیزم ولی 2ترم دیگه اش که باقی میمونه را چیکار کنم؟
زهرا
22 تیر 93 14:24
سلام عزیزم اولا خدا پدربزرگتون بیامرزه. دوما خیلی ممنون که به وبلاگ من سر زدید. راستش منم بعد ازدواجم دو ترم درسم باقی مونده بود که واسه همین نخواستیم بچه دار بشیم اما بالاخره این ترم درسم تموم شد همسری منم این شهریور میره توی 30 سال منم الان که درسم تموم شده خیلی زودتر دوست دارم نی نی بیارم ولی راستش بخوای یه مقدار الان از نظر مالی شرایطش مهیا نیس ولی هر چی خدا بخواد همون میشه انشاالله هر دو تا با هم دیگه نی نی مون سالم و سلامت توی بغل مون بگیریم ببخشید خیلی حرف زدم قربونت
مژده
پاسخ
خدا رفتگان شما را هم بیامرزه مرسی که افتخار دادی شما هم به من سر زدید ایشالله ایشالله که جفتمون بعد از حل شدن مشکلاتمون مامان بشیم