زندگی پر از عشق من و همسرمزندگی پر از عشق من و همسرم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
مژانمژان، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

برای فرشته ام

خاطره زایمانم

سلام میخوام خاطره زایمان و تعریف کنم از اوله اولش خاطره زایمان من از خیلی وقت پیش شروع میشه یعنی از بچگیم! حتی دور تر از وقتی که یادم میاد من عاشق بچه بودم از همون بچگی عاشق لباس نوزاد مغازهای لباس بچه فروشی جلوهاش تو سبد لباس که میریختند میرفتم جستجو میکردم خوشگلا یه طرف دخترونه ها یه طرف پسرونه ها یه طرف یادمه کوچیک که بودم دلم میخواست مامانم یه بچه دیگه بیاره آخه من ته تغاری خونه بودم وقتی زنهای حامله رو میدیدم فکر میکردم چون چاق شدن حامله شدن  به مامانم میگفتم بیا این پفک منو تو بخور که توهم چاق بشی واسه من بچه بزایی  خخخخخخخ مامانم هم نامردی نمیکرد خوراکی مو میخورد با کلی خنده خلاصه من بزرگ شدم و همانجور ته تغاری موندم ...
11 آبان 1395

هدیه الهی

به نام خداوند بخشنده مهربان الهی هزار مرتبه شکر خدا جون عاشقتم خیلی زیاد خیلی ممنون خییییییییییییلی ممنونم بازم منو مث همیشه دیدی بازم تنهام نذاشتی بازم بزرگی تو ثابت کردی بهم بازم آرزوم با  ارادت یکی بود خدایا تو که از دل من باخبری من خودمم امیدی به بار اول باردار شدن نداشتم ولی کرم تو از امید من خییییییییییییلی بیشتره الهی شکرت خدای خوبم ممنون بابت همه زندگیم همه الطافت همه خوشی ها و ناخوشیها و همین هدیه با ارزشت خودت نگه دارش باش فرشته نازنینم سلام الهی که من فدات بشم مامان قربونت بره آخه چه قدر تو خوبی چه قدر ماهی نازنینم قربون اون اخلاق خاکی و بی ریات بشم که ما تا دعوتت کردیم زودی اومد عشقم مطمئنم که این یه اخلاق تو وجو...
15 آذر 1394

دعوتنامه من و بابایی برای فرشته زندگیمون

سلام من اومدم بعد حدود 7 ماه دوری !!!!! اول اینکه شکر خدا اثاث کشی کردیم اومدم خونه جدید دقیقا 6/6/94 خونم بزرگ شده حالا دیگه 2 خوابه شده اسم اتاق کوچیکه رو گذاشتیم اتاق بچه قراربود از مهر دعوت نامه بفرستیم واسه نینی که بابایی هم سرما خورد هم سره کار  صندلیش شکست کمرش گرفته بود بعدم من سرما خوردم وخلاصه افتاد این ماه الان سه روزه کیت تخمک گذاری گذاشتم  که ببینم کی تخمکم آزاد میشه و..... دوست جونیا دعا کنید همین ماه نینی دار بشم ...
26 آبان 1394

وباز هم اردیبهشت من آمد.....

اردیبهشت از آن ماهایی است که در آن کوه میچسبد دریا میچسبد با دوستان در خیابان بودن میچسبد در خانه بودن و ولو بودن زیر دست و پای مادر میچسبد تمام رنگها برای پوشیدن خوبند هوا جان میدهد برای عاشقی کردن  وآنقدر این اردیبهشت برای همه چیز و همه کار دوست داشتنی ست که یک ماه برایش کم است و باید کم کمش شش ماه تمدید شود.... و چه زیباست که اردیبهشت از راه میرسد... .. دوستای گلم سلام من اومدم باز هم دیر بازهم تنها باز هم بی خبری از نینی کوچولوم اصلا به خاطر همینه که کم میام دیر میام آخه اینجا نینی وبلاگه ماله نینی هاست  نه ماله مامان نینی که بیاد از روزمرگی هاش بگه دروغ میگم؟ خونه جدیدم که ب...
1 ارديبهشت 1394

سفر به مالزی

hello my baby.....!!!!!!!!       بله دیگه من نه که یه مدت دور از خاک وطن بودم (حدودا یه هفته!!!!!)اینکه یکم زبان فارسی رو فراموش کردم دوستای گلم سلام مامانای نازنین نینی های جیگر طلا همه و همه ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام جای همتون خالی یه هفته رفتیم مالزی ترکوندیم خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی خوش گذشت نی نی جونم ببخشیدا ما بدون شما هی میریم سفر آخه هرکی بچه دار شده تنها نصیحتی که بهمون میکنه همینه که قبل بچه دار شدن همه گردشاتونو برید من و بابایی هم که حرف گوش کن داریم از آخرین ف...
15 اسفند 1393

مژده مارکوپولو میشود!!!!!!!

سلام سلام صد تا سلام من اومدم........ بالاخره امتحانا تموم شد البته 2هفته ای هست که تموم شده ها از تنبلی دیر شد دیگه قبل از شروع امتحانام یه مسافرت یهویی پیش اومد اول رفتیم سمنان یه شب خونه عموی بابا جوادی بعدش رفتیم سمت گرگان از اونجاهم یه کله راه افتادیم از کنار دریا اومدیم و اومدیم تا آستارا و گیسوم جای همگی دوستان خالی خیلی خوش گذشت بعد امتحانام هم رفتیم مشهد از مشهدم بلیط گرفتیم واسه قشم!!!!!وای سفر تو سفر چقدر حال میده هرچه قدر مشهد سرد بود هوای قشم گرم و مطلوب بود خلاصه که خیلی خوش گذشت کلی هم خرید کردیم دانشگاهم از این هفته شروع میشه اگه خدا بخواد و جورش جور بشه یه مسافرت دیگه قبل عید میریم که نا 100% قطعی نشه نمیگم کجا ...
18 بهمن 1393