زندگی پر از عشق من و همسرمزندگی پر از عشق من و همسرم، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره
مژانمژان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

برای فرشته ام

وقتی چتر ما خداست پس ابر سرنوشت هر چقدر که میخواهد ببارد...

1393/6/5 18:17
نویسنده : مژده
778 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته کوچولو ی آسمونی خوبی مامانی؟اون بالا بالاها خوش میگذره؟حال ما این پایین زیاد خوب نیست یعنی حال بابایی زیاد خوب نیست وقتی ام که حال بابایی خوب نیست حال منم بد میشه  امروز اعصابش خورد شده سر یه سری اتفاقات خانوادگی که برای خواهرش افتاده سره یه سری بی عقلی و نادونی به قول بابایی یه دیوونه یه سنگی میندازه تو چاه صد تا عاقل نمیتونن در بیارن بیچاره بابایی هم سرما خورده شبها هم که میاد کمر به پایین  درد داره امروزم ظهر که اومد همش سکسکه های پشت سر هم میکرد و این یعنی وضع معده اش هم به هم ریخته و همه اینها فقط و فقط از اعصابشه به خاطر حرص و جوشیه که از دست بعضی ها... میخوره امروز داشت تلفنی با یکی از فامیل های نزدیکش صحبت میکرد میگفت من سه ساله ازدواج کردم به جای اینکه از دست زنم بکشم یا مادر زنم اذیتم کنه به خدا تا حالا یه ذره اذیتم نکردند اعصابمو خرد نکردند خیلی آدم حسابی اند هر چی حرص و جوش دارم از دست ایناست (منظورش مامانش  و خواهرش بود)خلاصه منم از شنیدن این حرفها از طرفی کلی خوشحال شدم که این تعریف ها را از منو خانواده ام کرد ولی از طرفی هم ناراحت شدم بابت غصه های باباییت.

تو این سه ساله که ازدواج کردیم همیشه سعی کردم جوری رفتار کنم که کسی از دستم دلخور نشه خاطره بدی از من تو ذهنش نباشه حتی اگه حرف سردی شنیم به روی خودم نیوردم لبخند زدم خودم و زدم به خنگی ولی جواب تیکه ها و متلک ها ندادم به عینه هم دیدم که خدا چه جوری گذاشته تو کاسه شون خدا خودش مکرشونو به خودشون برمیگردونه ...یه بنده خدایی(همون فامیل نزدیک که تلفنی با بابایی صحبت میکرد) میخواست به طور نا محسوس منو بده کنه پیش بابایی ولی بابایی حرف ها و تعریفاتی از من کرد که خودم یادم رفته بود و عمرا فکر نمیکردم بابایی با این دقت تمام رفتار ها و حرفهای منو زیر نظر داره و یادش بمونه بابایی پای تلفن یهش گفت زن من الان اینجا نیست ولی خداش هست(آخه بابایی رفته بود تو اتاق درم بسته بود تلویزیونم صداش زیاد بود)بابایی میگفت سه سال پیش وقتی عقد بودیم اولین بار که رفتیم مسافرت من مادر و خواهرمم بردم زن من یه ابرو واسه من کج نکرد زن داداشم زنگ زد به مامانم گفت اینا بار اولشونه بذارید تنها برن ...! ولی زن من یه کلام اعتراض نکرد که هیچ خوشحالم شد....من خدارو شکر از زن خیلی شانس اوردم خودش چند وقت یه بار به من میگه این دفعه رفتیم مسافرت زنگ بزن مامانتینا هم بیان... شما کدوم دختری رو سراغ دارید اولین مسافرت زندگی مشترکشو با مادر شوهر و خواهر شوهر بره؟!

وقتی بابایی این حرفها رو زد واقعا احساس کردم که هر کاری واسه این مرد بکنم کمه میدونید چرا چون آدمیه که نمک نشناس نیست گربه صفت نیست محبت و فداکاری آدما تو ذهنش میمونه پس سزاوار عشق و احترامه....

پسندها (2)

نظرات (6)

سمیرا
12 شهریور 93 19:08
سلام عزیزم شرمنده دیر اومدم پیشت درست میشه إن شاءالله... مامان خوبی داشتی که دختر خوبی تربیت کرده هزار ماشاءالله...خودتم بهترین کار رو انجام میدی عزیزم...
مژده
پاسخ
مرسی عزیزم لطف داری بهم سید کوچولوت چطوره؟
غزل , باباییش
13 شهریور 93 9:29
سلام مژده گلی .... باز شد ... ممنون .... خوبی ؟؟؟؟؟ خدا همیشه مکر ادم ها رو به خودشون بر میگردونه ... ایشالاه میشه عشقت محکم و پابرجا باشه ... ایشالا که همیشه عاشق باشین و یه زندگی پر از شکلات وخنده داشته باشین ....
مژده
پاسخ
ممنونم غزل جون ایشالله که زندگی همه عاشق ها از جمله خودت و همسرت پر از شکلات وخنده باشه
معصومه
18 شهریور 93 13:39
به به مژده جان درد دل میکند این نیز میگذرد ان شاالله بزودی همه چی راس و ریس میشه.. آفرین ب عروس گل و نمونه.. ان شاالله خوشبخت باشین.. از نی نی چه خبر؟
مژده
پاسخ
آره دیگه معصومه جون خوب مژده هم دل دارد و هر دلی هم درد خودش را دارد دلمم باید اول درد های توش خالی بشن که جا واسه اومدن نینی داشته باشه
مامان
26 شهریور 93 20:53
خصوصی خانمی
شیوا
27 شهریور 93 10:43
سلام مژده جون خوبی عزیزم. من یادم رفته بود لینتکتون کنم. و امروز بین نظرات ادرستو پیداکردم و لینکیدم. امیدوارم به زودیه زود خبرا ی خوب داشتهب اشی. چه خوب که مرد زندگیت اینقدر قدر شناسه. همیناست که میتونه تو روزای بارونی زندگی اروم کنه ادمو.
مژده
پاسخ
سلام عزیزم خیلی ممنون منم شما رو خیلی وقته لینکیدم امیدوارم همین روزا خبر مامان شدنتو بشنوم
غزل
29 شهریور 93 11:35
اهااااااااااااااااای اهای خانوم مژده خانوم ... کجایی ؟؟؟؟ معلومه ؟؟؟؟ واه واه واه ... تنبل خانوم ....حداقل بیا بنویس سک سک ... من نگرانم مثلا ... بیام حالتو بگیرم برم ؟؟؟؟ هان ؟؟؟؟ زود بیا ببینم .... دختر لوس رفته واسه خودش ددر معلوم نیست کجاس ؟؟؟ یه خبری ؟؟؟یه چیزی ؟؟؟؟؟ کجایییییییییییییییی ؟؟؟ اهااااااااااااااااای مژده گلی ....
مژده
پاسخ
واقعا به این نتیجه رسیدم من تا زور بالا سرم نباشه حال نوشتن پیدا نمیکنم